داستان
نوشته شده توسط : نیلوفر

My Wife Navaz Called,


'How Long Will You Be With That Newspaper? Will You Come Here And Make Your Darling Daughter Eat Her Food?'


همسرم نواز با صدای بلند گفت: تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟
 

می شه بیای و به دختر عزیرت بگی غذاشو بخوره؟
 

I Tossed The Paper Away And Rushed To The Scene.
 

من روزنامه رو به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.
 

My Only Daughter, Ava Looked Frightened; Tears Were Welling Up In Her Eyes.
 

تنها دخترم آوا، به نظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.
 

In Front Of Her Was A Bowl Filled To its Brim With Curd Rice.
 

ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت.
 

Ava is a Nice Child, Very Intelligent for Her Age.
 

آوا دختری مودب و برای سن خود بسیار باهوش هست.
 

I Cleared My Throat and Picked Up the Bowl.
 

'Ava, Darling, Why Don't U Take A Few Mouthful of This Curd Rice?
 

Just For Dad's Sake, Dear'
 

Ava Softened A Bit and Wiped Her Tears with the Back of Her Hands.
 

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم:
 

چرا چند قاشق نمی خوری عزیزم؟ فقط به خاطر بابا.
 

آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:
 

'Ok, Dad. I Will Eat, Not Just A Few Mouthfuls, But The Whole Lot Of This.
 

But, U should...' Ava Hesitated.
 

 باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید... آوا مکث کرد.
 

 'Dad, if I Eat This Entire Curd Rice, Will U Give Me Whatever I Ask For?'
 

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم می دی؟
 

'Promise'. I Covered the Pink Soft Hand Extended By My Daughter with Mine, and Clinched the Deal.
 

دست کوچک دخترم رو که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: قول می دهم.
بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.
 

Now I Became A Bit Anxious

 
'Ava, Dear, U Shouldn't Insist On Getting A Computer Or Any Such Expensive Items. Dad does not have that

kind of Money Right now. Ok?'
 

ناگهان مضطرب شدم. گفتم: آوا، عزیزم، نباید برای خرید کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا اونقدر پول

نداره. باشه؟
 

'No, Dad. I Do Not Want Anything Expensive'.
 

Slowly And Painfully, She Finished Eating The Whole Quantity.
 

"نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام." و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
 

I Was Silently Angry With My Wife For Forcing My Child To Eat Something That She Detested.
 

در سکوت از دست همسرم عصبانی بودم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بود.
 

After The Ordeal Was Through, Ava Came To Me With Her Eyes Wide With Expectation.
 

وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج می زد.
 

All Our Attention Was On Her.
 

'Dad, I Want to Have My Head Shaved Off, This Sunday!'
 

Was Her Demand...
 

همه نوجه ما به او جلب شده بود.
 

آوا گفت: من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه!
 

'Atrocious!' Shouted My Wife, 'A Girl Child Having Her Head Shaved Off?
 

Impossible!' 'Never in Our Family!' My Mother Rasped.
 

'She Has Been Watching Too Much Television. Our Culture is Getting Totally Spoiled with These TV

Programs!'
 

همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بیاندازه؟ غیرممکنه! نه در خانواده ما. و مادرم با صدای

گوشخراشش گفت: فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود می شه!
 

'Ava, Darling, Why Don't You Ask For Something Else? We Will Be Sad Seeing You With A Clean-Shaven

Head.'
 

گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
 

'Please, Ava, Why Don't You Try To Understand Our Feelings?'
 

خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
 

I Tried To Plead With Her.
 

'Dad, U Saw How Difficult It Was For Me To Eat That Curd Rice'.
 

Ava Was in Tears. 'And You Promised To Grant Me Whatever I Ask For. Now, You Are Going Back On Your

Words.
 

سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت: "بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟" آوا در حالی

که اشک می ریخت ادامه داد: "و شما به من قول دادی که هر چی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر

قولت؟"




:: بازدید از این مطلب : 587
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 9 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: